جدول جو
جدول جو

معنی پشه بند - جستجوی لغت در جدول جو

پشه بند
چادری که از تور ریز یا پارچۀ بسیار نازک به شکل اتاقک می دوزند و روی زمین یا روی تختخواب برپا می کنند و درون آن می خوابند
فرهنگ فارسی عمید
پشه بند(پَ شَ / شِ بَ)
خانه ای از قماش تنک که محفوظ ماندن از نیش پشه را در آن خسبند. پشه دان. ستاره. ستار. (برهان). پشه خانه. کلّه. (منتهی الارب) (زمخشری). ناموسیه
لغت نامه دهخدا
پشه بند
چادری که از تور ریز یا خیلی نازک مانند اطاقک میدوزند
تصویری از پشه بند
تصویر پشه بند
فرهنگ لغت هوشیار
پشه بند((~. بَ))
وسیله ای از پارچه توری که برای جلوگیری از آزار پشه آن را با بندها یا میله هایی بر روی بستر نصب کنند
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشم بند
تصویر چشم بند
پارچه یا چیز دیگر که با آن چشم کسی یا حیوانی را ببندند، کنایه از کسی که چشم بندی کند و با افسون و شعبده چیزی را دگرگون کند، کنایه از نوعی افسون که به وسیلۀ آن مردم چیزها را به صورت دیگر می بینند، برای مثال ای زلف تو هر خمی کمندی / چشمت به کرشمه چشم بندی (سعدی۲ - ۶۲۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پری بند
تصویر پری بند
کسی که برای تسخیر جن و پری افسون بخواند، پری افسا، پری افسای، پری خوٰان، پریسا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گره بند
تصویر گره بند
آنکه گره ببندد، تکمه، برای مثال نقاب گل کشید و زلف سنبل / گره بند قبای غنچه وا کرد (حافظ - ۲۶۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بره بند
تصویر بره بند
کسی که گوسفند یا قوچ جنگی بر آخور ببندد و پروار کند، کنایه از کسی که در کاری زبردستی و مهارت دارد، ماهر، زبردست، برای مثال چو گرگت دراند گزند سخن / نباشی اگر بره بند سخن (ظهوری - لغتنامه - بره بند)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راه بند
تصویر راه بند
راهدار و باج گیر، دزد راهزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنچه بند
تصویر پنچه بند
پیشانی بند، پارچه ای که زنان پیش سر می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شده بند
تصویر شده بند
خبرنگار، وقایع نگار، تاریخ نویس، شده نگار
فرهنگ فارسی عمید
آنچه از چوب یا سنگ یا خشت وگل در پشت دیوار شکسته درست کنند که دیوار نیفتد، کوله بار یا چیز دیگر که کسی بر پشت خود ببندد، پشت بست، مقداری خوراک که در مهمان خانه ها و چلوکبابی ها پشت سر خوراک اول برای کسی که هنوز سیر نشده بیاورند، آب یا غذای رقیق که پس از خوردن دارو بخورند
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بَ)
گدا. فقیر. گدایی کننده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(پُ بَ)
دیواری کوتاه در پی دیواری بلند برای نگاه داشتن آن از افتادن. بنائی پشت دیوار تا برپای ماند، مدد. معین. ردیف، ذخیره در سپاهی، طعام دوم که در چلوکبابی ها آرند کمتر از اوّلی. بار دوم چلوکباب در دکانهای چلوپزی. بشقاب دوم وسوم چلوکباب که پس از خوردن بشقاب اول آرند، در بازی ورق، ورقی که بر اعتبار ورقهای دیگر افزاید: پشت بندش آس است، متمم. مکمل. پشت بندش را نیاورد یعنی آنرا ناقص و ناتمام گذاشت
لغت نامه دهخدا
(پَ شَ / شِبَ)
منسوب به پشه بند. پارچۀ پشه بندی. یاپشه بندی، پارچۀ رقیق و تنک برای ساختن پشه بند
لغت نامه دهخدا
تسمه های بهم پیوسته مشبک که دهان چار پایان مانند استر خر گاو و سگ را بدان بندند تا گاز نگیرند و بره و بزغاله را بدان بندند تا دیگر از پستان مادر شیر نمکند پوزه بند دهان بند
فرهنگ لغت هوشیار
باروری شهر حصار شهر دیوار دور شهر، زندان، زندانی محبوس، کسی که در محاصره افتاده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شده بند
تصویر شده بند
وقایع نویس وقایع نگار
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پیل را بندد کسی که بقوت بازو فیل را ببند کشد: بر غم سیاهان شه پیل بند مزور همی خورد ازان گوسفند. (نظامی)، زنجیری که بپای فیل بندند بند پای پیل، جایی که فیل را در آن نگاهداری کنند، (شطرنج) قسمی بازی شطرنج که با یک پیل و دو پیاده بازی شود و آن تدبیری است در شطرنج بدین طریق که در پس پیل خود دو پیاده نهند تا این هر سه تقویت همدیگر کنند و مهره حریف را بدین سو آمدن نگذارند و پیل بند حریف را به پیاده خود می شکنند: بند بر پیلتن زمانه نهاد پیلبند زمانه را که گشادک (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
عصابه که زنان بر پیشانی بندند پیشانی بند ، رشته ای که بدان پیچه را به پیشانی بندند پند پیچه: بپیچد دلم چون ز پیچه تبم گشاید برغم دلم پیچه بند. (عسجدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش بند
تصویر پیش بند
پیش دامن، پیش سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجه بند
تصویر پنجه بند
عصابه ای که زنان بر پیشانی بندند پیشانی بند. پیشانی بند عصابه
فرهنگ لغت هوشیار
تسمه های بهم پیوسته مشبک که دهان چار پایان مانند استر خر گاو و سگ را بدان بندند تا گاز نگیرند و بره و بزغاله را بدان بندند تا دیگر از پستان مادر شیر نمکند پوزه بند دهان بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت بندی
تصویر پشت بندی
عمل پشت بند نهادن، حالت و چگونگی پشت بند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه تسخیر جن کند افسونگر جن گیر پری خوان پریسای پری افسا پری افسای، جمع پری بندان
فرهنگ لغت هوشیار
خلخال مقابل دستبند، دوال و بندی که بپای باز اسب و مانند آن بندند پایدام بند پا پاوند پابند، آنکه پای بسته و گرفتار است مبتلی مقید، با عیال بسیار. یا پای بند چیزی یا کسی بودن، بانچیز یا آنکس دلبستگی بسیار داشتن، یا پای بند عیال. مقید به عیال گرفتار اهل بیت
فرهنگ لغت هوشیار
بند پای طیور بندی که با زنگوله بپای باز بندند برای تربیت کردن وی، طناب خیمه
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که گوسفند و قوچ جنگی را در آخور بندد و او را پروار کند، زبردست ماهر
فرهنگ لغت هوشیار
دیواری که پشت دیوار دیگر برای نگاهداری آن بنا کنند، آب یا شربت یا غذایی که پس از دارو یا شربت یا غذای اولی خورند و نوشند، مدد معین ردیف ذخیره (سپاه)، متمم مکمل: پشت بندش را هم بیاور، (بازی ورق) ورقی که بر اعتبار ورقهای دیگر افزاید: پشت بندش آس است -6 متعاقب
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به پشه بند: پارچه پشه بندی (پارچه ای که مخصوص درست کردن پشه بند است)
فرهنگ لغت هوشیار
باعتقاد عوام قسمی از جادوست که اثر در دید مردم کند که چیزها را طور دیگر ببینند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت بند
تصویر پشت بند
((~. بَ))
هر آن چیزی که پشت دیوار شکسته قرار دهند تا دیوار نیفتد، آب یا شربت یا غذایی که پس از خوردن دارو بخورند، کوله بار، بلافاصله، بی درنگ
فرهنگ فارسی معین
گیره و زبانه ای که سبب بستن و استحکام هرچیز گردد، بستن مؤکد، متوالی و پیوسته
فرهنگ گویش مازندرانی
کمک، مکمل، پشت سرهم پی در پی
فرهنگ گویش مازندرانی
کلون در، پشتوانه، پشت سرهم، پی در پی
فرهنگ گویش مازندرانی